به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

یه خاطره فراموش شده

یاد این عکس بخیر...
http://i29.tinypic.com/nl75ev.jpg
من که یه عالمه تو خاطره هاش غرق شدم!
اینها یه عالمه خاطره هستند که میشه باهاشون گوشه های مختلف زندگی رو رنگ کرد! من یه گوشه شو پیدا کردم و رنگش کردم!
http://i32.tinypic.com/ao9u90.jpg
نظرات 12 + ارسال نظر
Mzdk شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:16 ب.ظ

سلام.
۱- آهای .... چه خبره! ... یهو دو تا پست گذاشتی! نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی!
۲- در مورد پست پایینی، می دونم حست رو ... چون خودم مدت ها روش کار کردم و نتیجه ش هم این شد که منو توی دانشگاه اون موقع ها می دیدی با سر تراشیده و ریش های بلند ... گاهی آدم باید دنبال چیز های قشنگ لای گِل ها بگرده ... گاهی قلبای از طلا پشت ستاره های حلبی قایم می شن که هر چشمی نگاشون نکنه ...
۳- از ابتکار جالبت هم توی سؤالات خوشم اومد! ... خیلی جالب بود ... یاد اون ابتکار معرکه ت توی درس اسمبلی مون افتادم و اون سؤال: من به استاد نیاز ندارم! ... با این که وقت امتحان تموم شده بود و این قدر گردن کج نشسته بودیم که حوصله ی سؤال اضافه رو می تونست آدم نداشته باشه ولی خستگی همه ی امتحانم با اون سؤال و نوشتن جوابش حل شد. ممنون به خاطر ذهن خلاقت ... ممنون ...

آی گفتی ها!!! یادش بخیر...
برای سایر دوستان بگم که توی درس اسمبلی که امتحانش کتاب باز بود سئوال آخر این بود :
دانشجویی که با خواندن از روی کتاب و بدون کمک استاد نتواند اسمبلی را بیاموزد، در این درس به جایی نخواهد رسید. در فرصت باقیمانده امتحان فصل 14 کتاب (که در کلاس درس داده نشده است!) را بخوانید و پس از آنکه کار با فایلها را یاد گرفتید برنامه ای بنویسید که دو فایل را از کاربر گرفته و آنها را با هم ترکیب کند.

مهدی شه دوست یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:52 ب.ظ http://mumbojumbo.blogfa.com

سلاااااااام

آقا این فیلم انجمن شاعران مرده رو دیدی ؟‌ همونی که آنتونی

رابینز توش بازی می کنه ؟‌شخصیت استادی شما دقیقآ‌

مثل اونه ،‌ روش های تدریس شما کاملآ نوآورانه هست حال

کاری با درستی یا نادرستی اون ندارم.این برگه امتحان رو

که دیدم کامل جا خوردم.توصیه می کنم فیلم رو ببینی و

همچنین پایان زیبای اون رو . فیلم هم دوبله شده و در

مراکز عرضه محصولات فرهنگی هنری !‌ یافت می شه.

آخر فیلم شرط می بندم اشکت در باید

الگوی من در تدریس موری (در فیلم سه شنبه ها با موری) هست و آقای کیتون (در فیلم انجمن شاعران مرده)...
یادم میاد که اول این ترم، سر کلاس طراحی و پباده سازی یکی از اون صفحه های پر جدول کتاب رو که معیار بررسی زبانها رو با هم مقایسه می کرد رو پاره کردم و انداختم دور و به دانشجوها گفتم گور پدر هر چی کتاب گفته! هر چی خودتون حدس میزنین رو عشق است...
یعنی یه تقلید احمقانه از آقای کیتون :">

مریم دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 ق.ظ

مسعود آشنایی با تو یکی از باحالترین اتفاقاتیه که میتونه واسه هر کسی رخ بده.....واقعا باحالی...خوشحالم با هم دوستیم.....

با خوندن این جمله هات الان دو شبه که دارم با دمم، گردو مغز میکنم!!!
به قول پسرخاله که هر وقت ذوق میکرد: «نفت بگیرم؟»
یه بوسه محکم و تف تفی (مثل پیرزنها که جای بوسیدن میک میزنن) تقدیم تو باد...
(در عین رعایت تمامی شئونات اسلامی)

ReZa دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:05 ب.ظ

خونه های گرم
کنار بخاری
لذت مداد گلی نو
دلهره مشق شب.
دنیایی به بزرگی یک کیف مدرسته و 3 تا کتاب یک مداد سیاه و یک مداد قرمز برای حرف جدید و دو تا دفتر یکی برای مشق ریاضی و یکی برای رو نویسی
و مسئولیتی به بزرگی نوشتن یک بار از درس امین و جواد
آرزویی به بزرگی یک مهر صد آفرین
شوق کلمه های جدید دیکته امشب
و ذوقی به بزرگی شروع خط آخر مشق


خیلیییییییییی کفریم از این عکس دوم...
حس یه آدمی رو دارم که داره یه آدمی رو می بینه که با دقت داره به جای یه فکر درست و حسابی همه چی رو ماست مالی می کنه. گیج از اینکه نمی دونم خودش می دونه داری ماست مالی می کنه یا نه طرف جدا این قدر پرته...

عجب شعر خفنی بود؟!!! کار خودته؟
اما بقیه شو حالیم نشد...
اگه با خودت حرف میزدی بقیه هم دارن میشنون اما اگه با منی یه کم توضیح بده نفهمیدم!

مهدی و م.ر.ک سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:48 ق.ظ

سلام
برای مزدک:
برادر من، کدوم سر تراشیده؟ من تکذیب میکنم آقا!!! سر ایشون از اولشم به مو حساس بود. اصلا اونجا رو به عنوان زمین بایر کاربری داده بودن!!!
برای مهدی شه دوست:
اولا که اون آنتونی رابینز نبود و رابین ویلیامز بود که تو فیلم انجمن شاعران مرده بازی میکرد.
دویومن مسعود خودش این فیلم رو به همه توصیه میکنه و بعید نمیدونم به غیر از 10 بار دیدن فیلم، چند باری هم کتابش رو خونده باشه.
برای مریم:
خوب اون که بعله. مسعود خیلی باحاله. ولی چه ربطی به موضوع داشت؟ یه چیزی بگو ندونیم.
برای رضا:
رضا جان، وبلاگتو دود کردی دادی هوا (فروختی خرج عطینا کردی) که بیای پلاس وبلاگ مردم شی؟؟؟!!!! بی خانمان!!!
خداحافظ

سالوس چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ب.ظ

سلام!
تفلدت مبارک دلفین جووووون!(می دونم که فرداست (; )

چاکر حاجی...

mahdis چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:21 ب.ظ

سلام!یعنی دوباره سلام.یه چیزی یادم افتاد با جیکی جوکی آشنا شدی؟به نظرت اونم مثل خرس مهربون یا آتش دوست داشتنیه!
البته اگه اونا این جوری باشن!!!
بعدشم در مورد اون سوالی که یه نوع پیوند خانوادگی ایجاد میکرد ببخشید !فکر می کردم که چون تو همه ی آدما و شاد میکنی منم با دادن چیزی که نداری شادت کنم.اما به نظرم ناراحت شدی.یه دنیا معذرت !!!!!!!

آره آبجی... خوندمش، گمونم باید راجع بهش گپ بزنیم...
من کلی هم خوشحال میشم خواهری مثل تو داشته باشم اما مشکلی وجود داره...
فکر نمیکنی به عنوان خواهر من یه کمی توپولی؟!
D:

امید نیک چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:54 ب.ظ

آخه آدم ضایع!
این چه کاریه که کردی توی برگه امتحان؟
اینکه با دیگران متفاوت باشیم خوبه اما افراط در هر موردی خطا است برار!

میدونی فرق دیوونه با روانی در چیه؟
وقتی از دیوونه می پرسن دو دو تا؟ میگه 16 تا و میخنده و همه رو میخندونه!
وقتی از روانی میپرسن دو دو تا؟ میگه 4 تا و هی نق میزنه و اعصاب خودش و همه رو داغون میکنه...
این برگه امتحان احمقانه حداقل سودش اینه که یه عده آدم بهمون میخندن و سرشون گرم میشه و دلشون وا...

امید نیک چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:55 ب.ظ http://www.minority.blogfa.com/

اه راستی تولدت هم مبارک
به یاد جشن تابستان 83 در کافی شاپ خانه کوچک
که همش برای تو لذت بود و برای من رنج شد آخرش

یه بوس گنده تقدیم اون غبغب های پشمالوت رفیق...
ز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد
بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد
:)

من و هیچ پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:10 ق.ظ

سلام

گفته بودم که دیگه نیام اما چون میدونستم تولدته دلم نیومد تبریک نگم....
تولدت مبارک

اون برگه امتحانی رو که دیدم عشق کردم!!

ای خداااااا... این شب صبح نشه... لامصب چه حالی میده؟!!!
:)))))))))))

مهدیس پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:14 ب.ظ


این جوری گناه لاغر بودنت میفته گردن من..همه مگن که من حق تو رو خوردم که چاق شدم داداش مسعود.....

سمانه جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 ق.ظ

تو برگه امتحانیم کلی از این کار قشنگت تشکر کردم تو بی نظیری

:)
ممنونم دختر خانوم کوچولو...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد