تردید
شیر یا خط بنداز
مهم نیست شیر بیفته یا خط
مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه
یه دفعه بفهمی
دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط
یك تكه یخ را كه تا دمای ۵۰ - درجه سانتی گراد سرد شده بردارید و به آن گرما بدهید ، ابتدا هیچ اتفاقی رخ نمی دهد . این همه انرژی گرمایی صرف می شود ولی هیچ نتیجه ی قابل رویتی مشاهده نمی شود . ناگهان ، در دمای صفر درجه ، یخ ذوب و به آب تبدیل می شود . كار را ادامه بدهید . باز هم انرژی فراوانی صرف می شود بدون آنكه تغییری مشاهده گردد . تا اینكه وقتی به حدود ۱۰۰ درجه سانی گراد می رسیم ، حباب و بخار ایجاد می شود !
و نتیجه ؟
این احتمال وجود دارد كه ما انرژی زیادی را صرف كاری كنیم ، مثلا صرف یك پروژه ، یك شغل وحتی یك قالب یخ و با این وجود به نظرمان برسد كه هیچ نتیجه ای نگرفته ایم . اما در حقیقت انرژی ما دور از چشممان در حال ایجاد دگرگونی بوده است . كار خود را ادامه دهید و مطمئن باشید كه دگرگونی از راه خواهد رسید . این اصل را به خاطر بسپارید ، بی جهت دچار هراس نشوید و یاس را نیز به خود راه ندهید و بدانید كه : هیچ تلاشی ، بی نتیجه نمی ماند .
نامه ی پیمان معادی در مورد وضع امروز سینما ی ما !!! بسیار زیباست...
اینجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است
سلام کردن گاه رسمیتی میدهد که نمیشود از دل حرف زد .
بگذارید آخرین ردیف سینما نشسته باشم و خیره به نقش آرایی شما روی پرده هایی که روزگاری نه چندان دور پاره اش میکردید حرف بزنم .
ما نه گوسفندیم و نه خود را به خریت زده ایم.
تنها تفاوتمان اینست که بلندگو ها را به شما داده اند و تماشاچیگری را به ما پیش فروش کرده اند . شما میتازید و گرد و خاک میکنید ...
ما چشمهایمان از غبار ِشما و اشک هایمان گِل میشود اما چیزی نمی توانیم بگوییم . نه اینکه آزادی بیان نداریم .... چرا داریم ، مشکل اینجاست که آزادی پس از بیان نداریم .
روی سخنم با شماست که گیشه ها را در دست گرفته اید و آنقدر عوامل پشت صحنه دارید که سالی یک فیلم را ساخته تدوین و میکس کنید تا عید ها کنار سفره هفت سین برای فرزندانتان از خستگی های یکسال زحمت بگویید و آنها به شما
افتخار کنند که چه مردانه دم از حقیقت میزنید .
دلم از روزگاری میگیرد که " آدم برفی" ، جرم بود .
" مارمولک" به زیر پا ها خزید ، گربه های اشرافی ایرانی در زیرزمین ها بایگانی شد ." دایره" را دو سال دور زدید و دم از سینمای خلاق زدید.
ناصر تقوایی این روز ها خاک میخورد... مخملباف پای ماندن نداشت ...
بهرام بیضایی با تمام دنیا قهر است.
مسعودکیمیایی هنوز خواب اسطوره هایش را میبیند ...
پرویز فنی زاده که در خاک باشد ، بهروز وثوق که ممنوعه و فاطمه معتمد آریا مفقود الاثر ..
باید پرچمدار سینمای ما حامد کمیلی شود ...
باید مسعود دهنمکی اپرای مجلل در گیشه ها به راه بیندازد...
باید فریدون جیرانی یک هفته شب نخوابی بکشد تا برنامه ترور شخصیت بازیگر های ما را بکشد .
بگذار این فریاد نصفه ای باشد که از گلوی یک نسل بیرون پریده است .
نسل ما را ببخشید ... ما خواستیم نفهم بمانیم ... نشد ... به خدا نشد ...
وقتی "داش آکل" به غیرتمان زد ...
وقتی "قیصر" به پاشنه های خوابیده ی ما خندید ...
وقتی "مسافران" را نفس کشیدیم ..
وقتی "هامون" را به جان نا خود آگاهمان انداختند
...
دست ما که نبود . ما "گاو ِ " مهرجویی را دیده ایم که گاو نمانیم....
ندانستیم از" باشو" هم غریبه ای کوچکتر میشویم.
ما را ببخشید که طعم سینمای خوب را چشیده ایم ....
ما را ببخشید اگر دستهای لرزان اکبر عبدی در "مادر" از یادمان نرفت ...
اگر کمر خمیده معتمد آریای "گیلانه" را تا خوردیم ..
اگر با حاج کاظم " آژانس شیشه ای" ، عذاب وجدان گرفته ایم ...
اگر در" مهاجر" ، جبهه هایمان را دید زده ایم .اگر طعم ناب گیلاس را چشیده ایم .
اگر پای " بایسیکلران" ، خوابمان گرفت و به خود فحش دادیم.
اگر فریماه فرجامی را خندیدید و ما خاطراتمان آتشمان زد ....
شما اهل به خود آمدن نیستید ، نبودید ... اما بدانید سکوت ما از سر بی کسییست ...
مارا در این بی کسی گِل گرفته اید و دل این نسل برای " ناخدا خورشید" ها تنگ است ...
ما خون دل میخوریم و بزرگان این سینما سکوت میکنند ....
شما هم میتازید ....
آقای اخراجیها
آقای پایان نامه
آقای ضد سینما
اینجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است
کاش این نسل آنقدر غیرت داشته باشد تا گوش همیشه طلبکار شما را ، به این نوشته برساند ...
تمام حقايق سه مرحله را پشت سرگذاشتهاند: اول، مورد تمسخر واقع شدهاند. دوم، به شدت با آنها مخالفت شده است. سوم، به عنوان يک چيز بديهی پذيرفته شدهاند.
آرتور شوینهاور
توی بهشت صٌبا پا میشی بری سر کار میبینی هنوز پنج دقیقه دیگه میتونی بخوابی. بعد میخوابی دوباره پا میشی میبینی پنج دقیقه دیگه میتونی بخوابی بعد میخوابی دوباره پا میشی میبینی دوباره پنج دقیقه دیگه مونده بعد همینجور تا شب...
این روشنی هدف است که به شما نیرو می بخشد. آنتونی رابینز
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه ،نه آیینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی....
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد...
اثری از کیوان هاشمی به یاد فریدون فروغی
قصه برگ و باد ( خدا )
آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها
تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا
یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم
آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم
وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره
به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره
با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم
ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم
برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا می گفت
غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت
باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟
با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه
یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون
سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون
ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و چسبید
تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید
بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا ریشه
تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه
ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست خورد
به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که میمرد
برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود
هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود...
آدم هاي بزرگ در باره ايده ها سخن مي گويند
آدم هاي متوسط در باره چيزها سخن مي گويند
آدم هاي كوچك پشت سر ديگران سخن مي گويند
آدم هاي بزرگ درد ديگران را دارند
آدم هاي متوسط درد خودشان را دارند
آدم هاي كوچك بي دردند
آدم هاي بزرگ عظمت ديگران را مي بينند
آدم هاي متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم هاي كوچك عظمت خود را در تحقير ديگران مي بينند
آدم هاي بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند
آدم هاي متوسط به دنبال كسب دانش هستند
آدم هاي كوچك به دنبال كسب سواد هستند
آدم هاي بزرگ به دنبال طرح پرسش هاي بي پاسخ هستند
آدم هاي متوسط پرسش هائي مي پرسند كه پاسخ دارد
آدم هاي كوچك مي پندارند پاسخ همه پرسش ها را مي دانند
آدم هاي بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم هاي متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم هاي كوچك مسئله ندارند
آدم هاي بزرگ سكوت را براي سخن گفتن برمي گزينند
آدم هاي متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجيح مي دهند
آدم هاي كوچك با سخن گفتن بسيار، فرصت سكوت را از خود مي گيرند
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم ، من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم، من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم، چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است.
و تو هم به یاد داشته باش: من نباید چیزى باشم که تو میخواهى ، من را خودم از خودم ساختهام،و به یاد داشته باش منى که من از خود ساختهام، آمال من است، تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه آرزوهایشان.
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى، و تو هم میتوانى انتخاب کنى که من را میخواهى یا نه، ولى نمیتوانى انتخاب کنى که از من چه میخواهى.
میتوانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
میتوانى از من متنفر باشى بىهیچ دلیلى و من هم.
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسانهاست ، پس این جهان میتواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمیتوانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم.
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و میستایند، حسودان از من متنفرند ولى باز میستایند، دشمنانم کمر به نابودیم بستهاند و همچنان میستایندم، چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى، من قابل ستایشم، و تو هم.
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد به خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز میبینى و مراوده میکنى همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.
نامت را انسانى باهوش بگذاراگر انسانها را از پشت نقابهاى متفاوتشان شناختى، و یادت باشد که این ها رموز بهتر زیستن هستند...
"از دست نوشته های مهاتما گاندی"
امروز داشتم یه عطری رو بو میکردم نمیدونم چرا منو یاد تابستون بچگیام انداخت اونوقتا که میرفتم کلاس تابستونی!
خیلی جالبه که بعضی از بوها ادمو یاد خاطراتش میندازه...
مثلا بوی کیف و کفش نو همیشه منو یاد کلاس اول دبستان میندازه.یا بوی خاک , حیاط خونمونو وقتی خیلی کوچولو بودم...
دانشگاه هم داره تموم میشه , بعدنا بوی چی منو یاد دانشگاه میندازه ؟؟!!!
شاید بوی بهار نارنج!
یکی از بزرگان
زندگی پر از دغدغه است!
هرکسی دغدغه ای دارد و برای حل کردنش تلاش میکند.
ارزش دغدغه هرفرد به خودش بستگی دارد.
بعضیا دغدغه زندگی خودشون رو دارند ...
بعضیا دغدغه زندگی دیگران ...
و دیگری دغدغه بشریت ...
وشاید از ان بیشتر ...
در نهایت برای همه ارزوی معجزه میکنم.
دانشمندان بر اين باور هستند که افراد شبها به
شش حالت متفاوت ميخوابند و اين حالات متفاوت
ميتواند نشانههايي از شخصيت آنها باشد. همه ما
از زبان بدن خود هنگام بيداري آگاهي داريم. اما در حال
حاضر با تحقيقاتي که انجام شده است ما ميتوانيم
ببينيم ضمير ناخودآگاه ما چه چيزهايي را در موردمان ميگويد.
١) خوابيدن به حالت جنيني
کساني که به حالت جنيني ميخوابند،
به عبارتي به پهلو ميخوابند و پاهايشان
را در شکم خود جمع ميکنند در حاليکه
دستهايشان روي هم و در جلوي صورتشان قرار دارد،
معمولا از جمله اشخاصي هستند که بسيار
حساساند. آنها ممکن است در ابتدا که با ديگران ملاقات ميکنند خيلي خجالتي به نظر برسند اما به زودي با
ديگران ارتباط برقرار ميکنند. اين وضعيت خواب در ميان
اشخاص مختلف بسيار متداول است و در زنان نسبت
به مردان دو برابر افزايش مييابد.
٢) خوابيدن به حالت صاف
اغلب کساني که به پهلو و حالت صاف ميخوابند و دستهايشان نيز به حالت صاف در کنارشان قرار
دارد، افرادي اجتماعي هستند که خيلي زود به
غريبهها اطمينان ميکنند اگرچه ممکن است گول بخورند.
٣) خوابيدن به حالت نيمهخميده
کساني که به پهلو ميخوابند در حالتي که
تنهشان کمي به سمت جلو خم شده و دست
هايشان هم کشيده و در جلوي صورتشان قرار
دارد، بهطور معمول آدمهاي رک و در عين حال
شکاک و عيب جو نيز هستند. آنها خيلي دير
تصميم ميگيرند اما وقتي تصميم گرفتند، هرگز
آن را عوض نميکنند.
٤) خوابيدن به حالت طاقباز
کساني که به پشت ميخوابند در حالي که
دستهايشان در کنارشان قرار دارد اغلب اشخاصي
آرام و محتاط هستند. آنها هياهو و سر و صدا را
دوست ندارند اما استانداردهاي بالايي را براي خود
و ديگران تعيين ميکنند.
٥) خوابيدن روي شکم
معمولا کساني که به حالت دمر ميخوابند،
دستهايشان هم روي بالش است و سرشان
به يک طرف قرار دارد، از جمله اشخاصي هستند که اغلب اجتماعي، بيپروا و گاهي پر رو هستند. آنها از انتقاد خوششان نميآيد و افراط را دوست ندارند.
٦) خوابيدن به پشت
کساني که به حالت طاقباز ميخوابند و
دستهايشان را روي بالش ميگذارند،
بهطور معمول دوستان خوبي براي خود پيدا
ميکنند، زيرا آنها هميشه آماده شنيدن
حرفهاي ديگران هستند و درصورت نياز به
آنها کمک ميکنند.
در اين تحقيقات همچنين مشخص شد که اين
٦ حالت خواب بر سلامت اشخاص نيز تاثير ميگذارد.
به عنوان مثال خوابيدن به حالت دمر در حالي که
دستها روي بالش قرار دارد، براي گوارش مفيد
است. در حالي که طاقباز خوابيدن به حالتي
که دستها روي بالش قرار داشته باشد يا در کنار
بدن باشد موجب خرخر کردن و خواب بد شبانه ميشود.
خوابيدن به پهلوي چپ نيز موجب استرس بيشتر
اندامهاي دروني از جمله کبد و ريهها ميشود. طاقباز
خوابيدن به حالت صاف نيز موجب فراهم شدن فضاي
بيشتري براي تنفس اندامهاي دروني شما ميشود و
وقتي شما از خواب بيدار ميشويد احساس بهتري خواهيد داشت.
امیدوارم خداوند درک درست رو به بعضی از مثلا دوستان عنایت فرماید. الهی امین!!!
به خاطر ادم بزرگ هاست که من این جزییات را..... برایتان نقل میکنم.
چونکه انها عاشق عدد و رقم اند. وقتی با انها راجع به دوست تازه تان حرف بزنید هیچوقت ازتان راجع به چیزهای اساسی اش سوال نمیکنند. هیچ وقت نمیپرسند اهنگ صداش چطور است چه بازیهایی را بیشتر دوست دارد پروانه جمع میکند یا نه . میپرسند: چند سالشه چند تا برادر دارد وزنش چقدر است پدرش چقدر حقوق میگیرد. وتازه بعد از این سوالهاست که خیال میکنند طرف را شناخته اند.
اگر به ادم بزر گها بگویید یک خانه قشنگ دیدم از اجر قرمز که جلو پنجرهاش غرق شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود محال است بتوانند مجسمش کنند.باید حتما بهشان بگویید یک خانه صد میلیون تومنی دیدم تا صداشان بلند بشود که:-وای چه قشنگ.
"شازده کوچولو"
بدترین الفاظ این ها هستند :
نمیتوانم نمیدانم ونمیشود ....
"ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً ۶ متری در طول جغرافیایی " ۱٨'۲۴ﹾ ۸۷ و عرض جغرافیایی " ۴۱'۲۱ﹾ ۳۷ هستید.
مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟"
مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید. مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟" مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند. اطلاعات دقيق هم به دردتان نميخورد!
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را
انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را
می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین
خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان
مال توست .