به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

آخرین پست

احتمالا این آخرین پستیه که توی وبلاگ میذارم.

تو نیومدی! هر چی منتظر موندم نیومدی... هر دفعه با ذوق و شوق به ابن وبلاگ سر زدم، به هوای اینکه ببینمت نیومدی و ته دلم یه چیزی فشرده شد!

تو نامردی... گولم زدی! اجازه دادی خیال برم داره که میای... تمام این مدت داشتی وبلاگمو می خوندی اما حتی یه دفعه هم به روی خودت نیاوردی که یکی اینجا منتظرته! تمام این مدت سر کار بودم... درسته؟

جودی دیگه برای بابا لنگ دراز نامه نمی­نویسه!

حتی دیگه برای نیومدنت غصه هم نمیخوره...

دیگه دوستت نداره...

خیلی نامردی...

 

نظرات 12 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:51 ق.ظ

سلام
مسعود جان، مطمئنم که اینها رو از ته قلب ننوشتی. اینکه آدم با همسر رویاهاش قهر کنه اصلا کار راحت و درستی نیست. اینها درساییه که خودت بهمون دادی و داریم پس میدیم. ولی اینکه آخرین پستت رو نوشتی هم برام خیلی خوشحال کننده بود. یادم میاد چند وقت پیش شروع کردی به نوشتن و تو همین مدت کم، خیلی چیزای زیبا نوشتی. چیزایی که همه رو به خنده وادار کرد، به گریه انداخت، به تفکر فرو برد، و کلی احساسات عمیق دیگه که این هم از قلم زیبات بر میاد و هم از درون پر از احساست. ازت از ته ته ته قلبم تشکر میکنم که کلی چیز بهم یاد دادی. این وبلاگ خیلی خوش یمن بود. چون باعث شد، مسعود که به خاطر طبع پر انرژیش هی اینور و اونوره و نمی تونیم خیلی وقتا به حرف بگیریمش، توی این وبلاگ پای حرفاییش بشینیم که خودش دوست داره بگه و نه حرفایی که ما ازش بخوایم. و همین باعث شد که حرفات واقعی واقعی باشه و کلی انرژی توش باشه. اینها رو نه به خاطر اینکه تموم شده بگم. قبلا هم سعی کردم تو وبلاگت نظرم رو بهت منتقل کنم. این فقط یه تشکر ویژه برای زحمتیه که برام کشیدی.زحمتی که کلی لذت بهم داد.
متشکرم.
برای تو هم ... یه بوس از این ور..... یه بوس از اون ور .... یه بوس هم از بالا :دی
خوشحال و شاد باشی و زود زود، همسر رویاهاتو پیداکنی.
خداحافظ

فرشته مهربون چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:51 ب.ظ

چه بد اخلاق !

mumbojumbo چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:43 ب.ظ http://mumbojumbo.blogfa.com

به نظر من تعطیل کردن وبلاگ کار درستی نیست.من هم حرف

مهدی رو کاملآ قبول دارم اینجا جای بود که ما نظرات واقعی

مسعود هاشمیان رو می دیدیم.دنیایی زیبا و بی پرده .

دنیایی پر از لطافت و خوبی . در تعطیل کردن اینجا ای کاش

قدری تامل کنی و بدونی که همه این جا رو دوست دارن

کورش چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ب.ظ

سلام
لا اقل یه دلیل قابل قبول برای دیگه ننوشتن بیار همین؟

پری سا پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 ق.ظ http://parisa-a.blogfa.com/

سلام
خیلی وقته این جا رو می خونم .... شاید از همون پست های اول ... ولی هیچ وقت چیزی ننوشتم ... حالا ... اومدم که بگم که شاهزاده خانوم رؤیا هات توی خوابم اومد و بهم گفت بیام بگم بهت که:

می آیم، می آیم، می آیم
با گیسویم: ادامه ی بو های زیر خاک
با چشم هایم: تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم، می آیم، می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آن ها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آن جا،
در آستانه ی پرعشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد.

مریم پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ق.ظ

نکن بچه جیزه! :)

امیر جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:27 ق.ظ

مسعود جان گاهی بایستی بایستیم به عقب نگاه کنیم بعد دوباره به حرکتمون ادامه بدیم توهم شاید می خوای همین کارو بکنی در هر حال من یکی به شخصه همه پستاتو دنبال می کردم لذت می بردم از ابراز احساساتت و نظراتت می دونی حرفات چون از دلت بیرون میاد به دل می شینه شاد باشیو پیروز

حسین جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:57 ب.ظ http://lifeforhappiness.blogsky.com

سلام
رنطیل :
بچه ها مسعود شوخی می کنه من باهاش صحبت کردم اون بر میگرده.
مسعود فکر نمی کنی یه کم خودخواهانه داری فکر می کنی چرا جواب نظرای بچه ها رو نمی دی این همه آدم میان اینجا فقط به خاطر اینکه مسعود هاشمیان و حرفاشو دوست دارن اونوقت تو.....
فکر کردی الکیه این همه عشقو وسط راه بیخیال بشی بری
بسته بازی بسته اگه یه روز ملودی تو بیاد و این پست ببینه عمرن بگه این همون مسعودیه که می خواستم
آدم فقط تحت شرایط خاص تصمیم خاص می گیره شرایطتتو عوض کن تا تصمیم دیگه ای بگیری
من هر روز به وبلاگت میام تا ببینم به نظر بچه ها جواب دادی یا نه
نزار تمام انرژی هایی که دارم ازت می گیرم رو کنسل کنم
خیلی بیشتر از اون که فکرش رو بکنی ارزش داری.

من و هیچ یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:44 ق.ظ

سلام
والله مسعودی که من می شناسم اینقدر زود خسته نمی شد...
فکر می کنم این رن هستش که یه خرده میخواد خودشو لوس کنه...طانا هم بهش گفته چون این بار خودمم دلم میخواد یکی نازمو بکشه...عیبی نداره تو خودتو لوس کن
ضمن اینکه گفتی احتمالا....
شاید آره .. شاید نه
امیدواریم شاید نه بشه....
به افتخار موندن مسعود
هورااااااااااااااااااااا

منتظر باش...ملودی میادش.....

سرافکندگی دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:51 ق.ظ http://www.sarafkandegi.blogfa.com/

همین................
نه..........
فقط همین.........

باشه
تو برو
اما به اینم فکر بکن که ، یه روز اون بیاد ولی تو نباشی.

امید نیک دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:40 ب.ظ http://alef-mim-roshan.blogsky.com

آقاجان
اینا تازه ما رو انداختند تو گود
اونوقت تو می خوای ببندی دکون رو؟

مهدیس پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 ب.ظ

سلام استاد جون جون مهربون
یه چیزی بگم: اصلا هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری باشی به خاطر یه چیزی که فقط توی تخیلته و اونقدر باهاش لحظه های شاد وغمگین گذروندی که باورش کردی ناراحت بشی. نمی دونم که چه حالی داشتی وقتی که این سطور رو نوشتی اما فکر میکنم یه جورایی هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم چه دنیا ی رو به زوالی دارم بودی. من اونموقعی که غروب خورشید و توصیف می کردی و میگفتی اگه یه دختری این جا بود ازش خواستگاری می کردم کلی فهمیدم که چه روح لیف چه قلب شکننده ای داری...... اما الان یه عالمه خوشحالم که زهرا رو پیدا کردی فقط از یه چیزی برات یه عالمه میترسم اینکه اون موقعی که ملودی نمود خارجی نداشت تو انقدر به خاطر محل نذاشتنش ناراحت بودی ...اگه حالا یه موقعی بفهمی که تو شاهزاده ی سوار بر اسب سفید رویاهای زهرا نیستی و اونم ملودی تو نیست خیلی بیشتر از الان میشکنی....فقط برات آرزو میکنم که هیچ وقت نشکنی و اون کودک درون شاد و بامزه و مهربون دوست داشتنی ات غصه نخوره یه گوشه کز نکنه و آبغوره نگیره بعدشم به این فکر کن تو الان یه عالمه دوست داری که نگرانتن و از ناراحتیت ناراحت و با خوشحالیت خوشحال میشن...اونم چی درین دنیا که از آزادگی نام و نشانی نیست درین دنیا که هر که را زر در ترازو زور در بازوست...... راستی تازگی ها هم چیزی از ملودی خانوم نمی نویسی.....

منم امیدوارم...
هنوز دلم باهاش رفیق نشده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد